
زرق و برق زندگی دنیا، امثال من رو خیلی زود مشغول به خودش کرد و ما رو از مقصدی که به سمتش میریم و همچنین وظیفه ای که در دنیا بر ما محول شد، غافل کرد. فراموش کردیم ندایی رو که فریاد زد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ ۚ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ ﴿۱﴾ يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَىٰ وَمَا هُم بِسُكَارَىٰ وَلَـٰكِنَّ عَذَابَ اللهِ شَدِيدٌ ﴿۲﴾؛ ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید؛ همانا زلزلهی قیامت واقعهی بزرگی است. (1) روزی که آن را ببینید، {از هول آن} هر شیردهندهای شیرخوارهاش را از یاد می برد و هر آبستنی بار خود را {بر زمین} مینهد، و مردم را مست میبینی حال آنکه مست نیستند، بلکه عذاب خدا شدید است.» (حج)
امّا با این حال خدا بندگانش رو فراموش نمیکنه. گوشه و کنار ما پر شده از اتفاقاتی که تلنگری هستن برای به خود اومدن. البته اگر پند گیرنده باشیم.
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ ﴿۱﴾ مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ ﴿۲﴾ (انبیا)
روز حساب مردم بسیار نزدیک شده و مردم سخت غافلند و اعراض میکنند (1) این مردم غافل را هیچ پند و موعظه تازهای از جانب پروردگارشان نیاید جز آنکه آن پند را شنیده و باز به بازی دنیا و لهو و لعب عمر میگذرانند (2)
کتاب «سه دقیقه در قیامت» یکی از تلنگرهایی هست که وظیفه داره خیلی ها رو بیدار کنه. این کتاب روایتگر حوادثی است که در تجربه سه دقیقه ای از مرگ برای راوی داستان که جانباز و از مدافعین حرم حضرت زینب سلام الله علیها است، رخ داده (نام راوی به اصرار خودش در کتاب بیان نشده).
این کتاب به نظر بنده با توجه به تجربه شخصی و بازخوردی که از جامعه در مدّت کوتاه گرفت، یکی از تأثیرگذارترین کتاب ها {برای عموم} هست به طوری که بسیاری از خوانندگان کتاب گفتن رفتار و زندگی اونها بعد از مطالعه کتاب تحول بزرگی پیدا کرده.
مشخصات کتاب
- نام: سه دقیقه در قیامت
- نویسندگان: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
- ناشر: نشر شهید ابراهیم هادی
- تعداد صفحه: 96
- قطع: پالتویی
بخشی از کتاب
از ابتدای جوانی و از زمانی که خودم را شناختم، به حق الناس و بیت المال بسیار اهمیت می دادم.
پدرم خیلی به من توصیه می کرد که مراقب بیت المال باش. مبادا خودت را گرفتار کنی. از طرفی من پای منبرها و مسجد بزرگ شدم و مرتب این مطالب را می شنیدم.
لذا وقتی وارد سپاه مشغول کار شدم، سعی می کردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم، به کار شخصی مشغول نشوم. اگر در طی روز کار شخصی داشتم و یا تماس تلفنی شخصی داشتم، به همان میزان و کمی بیشتر، اضافه کاری بدون حقوق انجام می دادم که مشکلی ایجاد نشود. با خودم می گفتم: حقوق کمتر ببرم و حلال باشد خیلی بهتر است. از طرفی در محل کار نیز تلاش می کردم که کارهای مراجعین را به دقت و با رضایت انجام دهم.
این موارد را در نامه عملم می دیدم. جوان پشت میز به من گفت: خدا رو شکر کن که بیت المال به گردن نداری و گرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب می کردی!
اتفاقاً در همان جا کسانی را می دیدم که شدیداً گرفتار هستند. گرفتار رضایت تمام مردم، گرفتار بیت المال. این را هم بار دیگر اشاره کنم که بُعد زمان و مکان در آنجا وجود نداشت.
یعنی به راحتی می توانستم کسانی را که قبل از من فوت کرده اند ببینم، یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند. یا اگر کسی را می دیدم، لازم به صحبت نبود، به راحتی می فهمیدم که چه مشکلی دارد. یکباره و در یک لحظه می شد تمام این موارد را فهمید.
من چقدر افرادی را دیدم که با اختلاس و دزدی بیت المال به آن طرف آمده بودند و حالا باید از تمام مردم این کشور، حتی آن ها که بعدها به دنیا می آیند، حلالیت می طلبیدند!
اما در یکی از صفحات ای کتاب قطور، یک مطلبی برای من نوشته بود که خیلی وحشت کردم …